سفارش تبلیغ
صبا ویژن

آرامش طوفانی

صفحه خانگی پارسی یار درباره

طوفان عیدانه!

خواستم از ماهی های قرمزی بنویسم که دانشمندان می گویند اصلا آفریده شده اند برای زندگی کردن ونفس کشیدن در دریا؛ وتنگ، زندان که هیچ، خانه ی آخرتشان است.

 

خواستم از سبزه ی شب عید بنویسم که بر خلاف هر سال عمه وخاله وعزیز جون ودیگران خودشان عدس وگندم نمی کارند! چون گران است واگر سبز نشود، کلی ضرر کرده اند( مثل کاش هایی که کاشتیم وسبز نشد)

 

خواستم از 200 تومانی های کودکی بنوبسم که از گرفتنش کلی ذوق می کردیم وانگار میلیاردر شده ایم ! وتازه بر سر آن با بچه های فامیل کل کل راه می انداختیم وحالا، چند سالی است که از همان 200 تومانی هم خبری نیست! یکی بهانه می کند بزرگ شده ای وباید عیدی بدهی، یکی به رویش نمی اورد که اوضاع جیب خراب است و...

 

اصلا خواستم جدی جدی بهارانه بنویسم ، دیدم حوصله اش نیست

 

اما دلم می خواهد از سالی بنویسم که اگر سری به خاطراتت بزنی می بینی برایمان پر ازهیاهو بوده است واخرین ودسته اول ترینش قطعنامه ی شواری امنیت در روز دوشنبه 3 مارس 2008 بود!

 

داشتم همشهری جوان نوروز 86 را نگاهی دوباره می انداختم؛ افراد مختلفی از دغدغه هایشان در سال 85 وارزوهایشان برای سال86 گفته بودند؛ از عماد افروغ نماینده ی مجلس هفتم بگیر تا بنیامین همان خواننده ی دیوار آینه جارو...نمی ااااا ی!

 

از گرانی گوجه فرنگی وتمام شدن نفت وانرژی هسته ای تا... جالب این جاست که همه از هر طیف وگروهی آرزوی صلح وارامش وامنیت داشتند ومی خواستند تنش های به وجود امده در عرصه ی بین المللی برای ایران، حل شود . ومن حالا د راندیشه ی سال 86 ام که پشت سر گذاشتیم ...

 

یادم هست خواهرم هراسان به خانه آمد وپرسید قرار است به ما حمله کنند؟ با اینکه فکر حمله ی آمریکا هیچ وقت نگرانم نکرده ودراین باره ارامش داشتم ودارم، دیدم نمی شود به یک دختر 12 -13 ساله خرده گرفت وخواست چون تو بیا ندیشد. خواستم بگویم امریکا هیچ غلطی نمی تواند بکند ،دیدم نمی فهمد ، خواستم بگویم ایران، افغانستان وعراق نیست وانقدرها هم شهر هرت نیست ، دیدم باید از نو شرایط افغانستان وعراق را برایش توضیح دهم!

خلاصه انچنان سر وته ماجرا را جمع وجور کردم که فقط از روانشناس جماعت بر می آید !

 

اما خودمانیم کم استرس تحمل نکردیم، کم حرص نخوردیم ، کم فحش وحرف وحدیث نشنیدیم اما...

 

ما فراموش کردیم سیاست خارجی درشت گویی وحرف های گنده زدن نیست(حسن روحانی اعتماد-12/12/86) ما مرز بین تعامل، تقابل وتسلیم را فراموش کرده ایم، ما فراموش کرده ایم که دنیا قواعد وعرف بین المللی دارد، ما فراموش کرده ایم که داریم در این دهکده ی جهانی زندگی می کنیم وبخواهیم یا نخواهیم به آنها نیاز داریم همانگونه که انها به ما نیاز دارند ...

اصلا لعنت به هرکسی که نخواهد به حقوق مسلم اش از جمله انرژی هسته ای برسد، اما اینجا دیگر نمی شود فیلسوف بازی در آورد وگفت اگر چرایی را فهمیده باشی با هر چگونه ای خواهی ساخت

شورای امنیت همه شان جهان خوارند ، همه شان نوکر جیره خواراسرائیل اند ، همه شان ... اند ،قبول، اما در شرایطی که همه می دانیم تبلیغات علیه ما مثل نقل ونبات است، چرا باید به آن دامن بزنیم ؟ آقای احمدی نژاد درست گفته که قطعنامه ی شورای امنیت مهم نیست ! اما از نظر ما مهم نیست ؛جامعه ی بین الملل برای این قطعنامه ها اهمیت قائل است ویادمان باشد فقط ونزوئلا وکوبا و یکی دوتا کشور امریکای لاتین، جز این جامعه محسوب نمی شوند

 

خواستم از سال 86 بنویسم که پر بود از انرژی هسته ای و البرادعی وشورای امنیت وانتظار قطعنامه ( ان هم به پایان امد !)،

پر بود از کارت سوخت بنزین و گاز وپودر لباس شویی وتعطیلی های زمستانی ،

پربود از بودجه ی 87 وانتخابات رقابتی والطاف شورای نگهبان که قطره ای صلاحیت ها را تائید کرد ونشان داد چقدر علمی عمل می کند وچقدر دلش برای جمهوریت نظام می سوزد،

 پر بود از مرگ ادم های دوست داشتنی وبزرگ از قیصر امین پور ودکتر جعفر شهیدی ودکتر کاردان تا آیات عظام لنکرانی ومشکینی ومجتهدی و.... توسلی )

 

......نمی دانم سال بعد این موقع پر از چه خواهد بود ( یک چیز را می دانم ! پر از کنکور فوق خواهد بود!!) اما دلم می خواهد آرزو کنم پر باشد از آگاهی وتضارب آرا ، پر باشد از گفتمان بدون لجاجت ، پر باشد از انرژی هسته ای وحق مسلم بدون تو دهنی ، پر باشد از عدالت ومهرورزی بدون تورم، پر باشد از انتخابات بدون زیر گیوتین بردن اصلاحات ، پر باشد از اتحاد ملی وانسجام اسلامی ، پر باشداز ظهورو گشایش امور مسلمین و....

من دوست دارم حالا، همین حالا  ، فقط آرزو کنم ...

                                                                          تو هم آرزو کن

 

این بار کاش هایمان سبز خواهد شد ...!

 

پی نوشت1) زودتر از این ها باید می نوشتم اما به خیال ساخت یک قالب جدید اینجا را بی سر وسامان گذاشتم اما قالب نشد که بشه! ضمن سپاس از تلاش ملیکای مهربان وشاعرم

عید همگی مبارک

پی نوشت 2) نمی دانم چرا اما جنس طوفانم این روزها جور دیگریست نه اینکه نخواهم از او بنویسم که از او نوشتن توفیق می خواهد وانگار این روزها از ما گرفته اند...نمی دانم

اما همیشه معتقدم در هر اتفاقی جای پایش هست اگر خوب ببینی.. دراین مورد هم شاید رسالت قلم این جنس طوفان باشد امید که این باشد وچیز دیگری نباشد...